تغییراتی در وبلاگ!

با سلام خدمت همه دوستان


امیدوارم در سال جدید  بتوانید به بهترین آرزوهاتون برسید

منم از امروز تصمیم گرفتم که دیگه فقط داستان تو وبلاگ نزنم و مطالب متنوع تری در وبلاگ قرار بدم ....

پس از این به بعد و با شروع سال جدید ، این وبلاگ همه نوع مطالبی و قرار میده !

بنابراین دوستان از این به بعد برای دیدن هر مطلبی که دلخواه خودشونه به قسمت موضوعات وبلاگ مراجعه نمایند .


با تشکر از شما

قدرت بیان

جان دوست صمیمی جک در سر راه مسافرتشان به منهتن پس از سفارش صبحانه در رستوران به جک گفت: یک لحظه منتظر باش می روم یک روزنامه بخرم.
پنج دقیقه بعد، جان با دست خالی برگشت. در حالی که غرغر می کرد، با ناراحتی خودش را روی صندلی انداخت.
جک از او پرسید: چی شده؟
جان جواب داد: به روزنامه فروشی رو به رو رفتم. یک روزنامه صبح برداشتم و ده دلار به صاحب دکه دادم. منتظر بقیه پول بودم، اما او به جای این که پولم را برگرداند، روزنامه را هم از بغلم در آورد.
به من گفت الان سرم خیلی شلوغ است و نمی توانم برای کسی پول خرد کنم. فکر کرد من به بهانه خریدن یک روزنامه می خواهم پولم را خرد کنم. واقعم عصبانی شدم. جان در تمام مدت خوردن صبحانه از صاحب روزنامه فروشی شکایت می کرد و غر می زد که او مرد بی ادبی است.
جک در حالی است که دوستش را دلداری می داد، حرفی نمی زد.
بعد از صبحانه به جان گفت که یک لحظه منتظر باشد و بعد خودش به همان روزنامه فروشی رفت …

ادامه مطلب ...

صبور باش

این داستانی حقیقی است که اتفاق افتاده .


مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به وانت نوی خود بیندازد و کیف کند ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر سه ساله خود را  دید که شاد و شنگول با ضربات یک چکش رنگ براق ماشین را نابود می کند .
مرد بطرف پسرش دوید ، او را از ماشین دور کرد و با چکش دست های پسر بچه را برای تنبیه او خرد و خمیر کرد .
وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند .
هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان هر دو دست کودک را قطع کنند .
وقتی که کودک به هوش آمد و باندهای دور دست هایش را دید با حالتی مظلوم پرسید
- انگشتان من کی در میان ؟
پدر به خانه برگشت و خودکشی کرد .
 
دفعه دیگری که کسی پای شما را لگد کرد و یا خواستید از کسی انتقام بگیرید این داستان را به یاد آورید .
قبل از آنکه با کسی که دوستش می دارید صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید .
وانت را می شود تعمیر کرد . انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان ترمیم کرد .
در بسیاری از موارد ما تفاوت بین شخص و عملکرد او را متوجه نمی شویم .
ما فراموش می کنیم که بخشیدن با عظمت تر از انتقام گرفتن است .


مردم اشتباه می کنند

ما هم مجاز هستیم که اشتباه کنیم

ولی تصمیمی که در حال عصبانیت می گیریم

تا آخر عمر دامان ما را می گیرد .


ترق !

یارو میگه : رفتم مدرسه ای که بابام اونجا مدیره
یه دانش آموز تو اتاق بابام هست از تو  ش.و.ر.ت.ش  بیستا ترقه کشف کردن!
بابام میگه میدونی اگه این ترقه ها میترکید چی میشد
پسره میگه نه
بابام میگه میراث پدرت بر باد میرفت
پسره زد زیر گریه
(خنده حضار)

حاجی فیروز


در عجبم با تمدن چند هزار ساله چرا حاجی فیروز گدائی میکند در حالیکه بابا نوئل کادو میده ؟؟؟