من به دنبالت....

مثل رودها

که تقدیرشان دریاست

من به دنبالت

هزار تکّه می شوم

هزار کوچه

هزار خانه می شوم

و پای انتظار پنجره ها

هزار نی لبک

هزار عاشقانه می شوم

ذهن شمعدانی ها

از عطر تو لبریز است

من به دنبالت

هزار برگ

هزار جوانه می شوم

تن ِ شب

پر از باغ های رؤیائی ست

من به دنبالت

هزار گل

هزار پروانه می شوم

مثل تقدیر  ِ بی برو برگرد

می دانم عاقبت

من به دنبالت

هزار دیوانه می شوم


"پرویز صادقی"

سیب سرخ


همه چیز هم که داشته باشم

پیامبر هم که باشم
باز تو را کم خواهم داشت
مانند حوّا
که دستانش سیب را کم داشت
من، تو را کم دارم
روزی
تو را خواهم چید
مثل سیب سرخِ حوّا

من عاشق اینم

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
مثل روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم.

من فقط عاشق اینم ، روزایی که با تو تنهام
کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم
بشینم 1 گوشه ی دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که .... پشت پنجره بشینم ،
حواست به من نباشه تو رو دزدکی ببینم

من فقط عااشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم

لیلی و انار

لیلی زیر درخت انار نشست.

درخت انار عاشق شد.

گل داد سرخ سرخ.

گلها انار شد داغ داغ.

هر اناری هزار دانه داشت.

دانه ها عاشق بودند.

دانه ها توی انار جا نمیشدند.

انار کوچک بود.

دانه ها ترکیدند.

انار ترک برداشت.

خون انار روی دست لیلی چکید.

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.

مجنون به لیلی اش رسید.

خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد.



تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟
گرما بخشیدی...!؟
یا سوزاندی...؟!!
 

اسم تو



تا اسم تو می آید

اخمو ترین واژه ها هم

لبخند می زنند

و خیالم

دسته گل به آب می دهد   


ماتریس متقارن ادبی

این شعر به صورت عمودی وافقی یک جور خوانده می‌شود (ماتریس متقارن ادبی)
 
 
از چهره  افروخته     گل را    مشکن!
افروخته  رخ مرو   تو دیگر    به چمن!
گل را   تو دگر مکن خجل  ای مه من!
مشکن  به چمن ای مه من  قدر سخن !