«من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم. من انسانی هستم میان انسانهای دیگر بر سیارهٔ مقدس زمین، که بدون حضور دیگران معنایی ندارم. ترجیح میدهم شعر شیپور باشد، نه لالایی.»
احمدشاملو
طرز تفکر یک سگ: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوسم دارن. پس حتما اونا خدای من هستند
طرز تفکر یک گربه: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوسم دارن. حتما من خدای اونا هستم
اگر خوب به این جملات فکر کنید، انسان ها هم از همین نوع تفکرها برخوردار هستند. عده ای خودشون رو به خاطر توجه و محبت دیگران مدیون تصور می کنند و عده ای به خاطر همین موضوع دچار خود بزرگ بینی های کاذب میشن
برو مرد بیدار، اگر نیست کس
که دل با تو دارد،ممان یک نفس
همه روزگار به تلخی گذشت
شکر از که جویی در این تلخ دشت؟
به بی هوده جستن فرو کاستی
قبا خستگی بر تن آراستی:
قبائی همه وصله بر وصله بر
قبائی ز نفرت بر او استر.
همه پایم از خستگی ریش ریش
نه راهی نه ذی روحی از پشت و پیش.
دریغا که بار دگر شام شد
سراپای گیتی سیه فام شد
همه خلق را گاه آرام شد
به جز من که درد و غمم شد فزون
جهان را نباشد خوشی در مزاج
به جز مرگ نبود غمم را علاج
ولیکن در آن گوشه در پای کاج
چکیده است برخاک، سه قطره خون
سه قطره خون "صادق هدایت"
خیلی خوشگل بود خوشم اومده از وبلاگت